چشمهای شیشه ای !
آن وقتها دو تا سه بره نذری با همدیگر در خانه داشتیم . مادرم عادت داشت برای هر چیزی نذری کند . هر وقت موعد یکی از آنها میرسید و برای قربانی به دست قصاب سپرده می شد ، از میان آن دو جدا می گشت و در نزدیکی همانها سر بریده میشد . بره های دیگر نگاه می کردند بدون هیچ عکس العملی !! ما پیش خود می گفتم : که آیا آنها هم مثل ما آدمها احساس دارند ؟ فقط می دیدیم که با چشمهای شیشه ایشان نگاه می کنند .
حالا وقتی هر روز خیلی عادی فوج فوج آدمها طعمه ی بمب گذاری ها می شوند و فیلمبردارها و خبر گزاریها .....صحنه ی آغشته به خون آنها را در صفحه تلویزیون ها نشان میدهند ، در عین حال که روی مبلی لم داده ایم و یا در همان حال شیر گرممان را سر می کشیم ، یادم به زمان کودکی امان می افتد که برای بره ها دلسوزی می کردیم و می گفتیم : که آیا آنها مثل ما آدمها احساس دارند ؟ بعضی وقتها نیز می گویم انگار چشمهای ما آدمها هم شیشه ای شده اند ؟! هر روز ناظر چه صحنه های وحشت ناک و دلخراشی هستیم . لخت و عور کردن آدمها به دست متمدنهای آمریکایی ! و تلنبار کردنشان بر روی هم برای تحقیر ملتی ! آیا آدمها این اشرف مخلوقات را هم تا حد بره های بی احساس ناظر و تماشاگر کرده است ؟.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
آدمها (۱)
بعضیآدمها دو چهره یا چند چهره اند . حنایشان هیچ رنگی ندارد . در بین آدمها لول می خورند . رفت و آمد دارند . در نشست و بر خواستها تعارف و تمجید و گاهی گله مندی می کنند ....اما هیچ گاه خودٍ خودشان نیستند .
وقتی خرش از پل گذشت و به آلاف و الوف رسید . دم و دستگاهی بهم زد و شرکتی را به ثبت رساند ، اول یکی یکی عذر آشناها را خواست . نه آنطور که به وجهه ی اتو کشیده ی قشنگ انسانیش لطمه ای بزند . بلکه با پنبه چنان ماهرانه سر برید که رد هیچ خونی جا نماند . تا همچنان سلام علیکهایش را هم داشته باشد .
این اولین مرحله ی تصفیه بود . اما هر که نداند من میدانستم چرا باید محیط از خودیها پاک می شد . حضور آنها این عیب و ایرادها را دارد که زد و بندهای پشت پرده اگر تو زبان ایرانیها بیفتد هیهات است . پس باید انقلابی صغیر و کبیر را بیرون کرد ....منتها نه مستقیم و به دست رئیس شرکت تازه تأسیس ، بلکه به دست پادو و معاونش .
استخدام چند آلمانی این حسن را دارد که هم وجهه ی حقوقی و اداریش محکم تر می شود و هم سر به زیرتر و کاری ترند . به اضافه در زندگی خصوصی آدم هم دخالت یا کنجکاوی نمی کنند ......به آنها چه که من یک پایم ایران هست و یک پایم اینجاست . در ایران معامله ی خانه و زمین می کنم و در اینجا بساط کامپیوتر سازی دارم . دنیا ، دنیای آزاد سرمایه داری ست . هر که بامش بیش برفش بیشتر .