چند روز پیش بمناسبت سالمرگ دوستی من هم خواستم تا در آن جلسه شعری بخوانم .....دو شعر در ذهنم گذشت و دانستم که شعر (مرگ دیگر) آقای هوشنگ ابتهاج نیز از حفظم .....ناگهان در آن جلسه وقتی متوجه خانمهای شرکت کننده زیادی شدم .....شرمم آمد که مرگ دیگر الف . سایه را بخوانم و با این توضیح در آنجا که :  من در نظر داشتم دوشعر در رابطه با مرگ بخوانم ....یکی از آنها را بواسطه استعاره های مردی و مردانگیش به احترام خانمها نمی خوانم و تنها (به شعر مرگ قوی) حمیدی شیرازی بسنده می کنم . اما حال به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زنان می خواهم اتفاقا همین شعر که دستاورد روزهای سخت و خفقان آور دهشت ناکی بوده است با اجازه شاعر بزرگوارش اصلاحاتی در آن انجام داده و بجای استعاره های مردانه اش ، مبدل به شعری که در بر گیرنده مردان و زنان می شود  تقدیم به زنان   کنم که هم دوش مردان در میدانهای مبارزه جنگیدند . دیگر دوران فئودالیته بسر آمده که تنها مردان در میدان مبارزه و  جنگ  کشته میشدند ، حال در تاریخ مشحون از دلاوری و سلحشوری کشورمان زنان و دخترانی چون مرضیه اسکوئی ها و صدیقه رضایی ها کم نیستند که پا به پای مردان رزمیدند . نخست اصل شعر  بخوانید و بعد شعر اصلاح شده را .  

مرگ در هر حالتی تلخ است
اما من
دوستتر دارم که چون از ره در آید مرگ
درشبی آرام چون شمعی شوم خاموش
لیک مرگ دیگری هم هست
دردناک اما شگرف و سرکش و مغرور
مرگ مردان مرگ در میدان
با تپیدن های طبل و شیون شیپور
با صفیر تیر و برق تشنه شمشیر
غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان
وه چه شیرین است
رنج بردن
پافشردن
در ره یک ‌آرزو مردانه مردن
وندر امید بزرگ خویش
با سرود زندگی بر لب
جان سپردن
آه اگر باید
زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید
و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید
من به جان و دل پذیرا میشوم این مرگ خونین را
هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه)

........................................................................

مرگ در هر حالتی تلخ است
اما من
دوستتر دارم که چون از ره در آید مرگ
درشبی آرام چون شمعی شوم خاموش
لیک مرگ دیگری هم هست
دردناک اما شگرف و سرکش و مغرور
مرگ انسان مرگ در میدان
با تپیدن های طبل و شیون شیپور
با صفیر تیر و برق تشنه شمشیر
غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان
وه چه شیرین است
رنج بردن
پافشردن
در ره یک ‌آرزو خشمانه مردن
وندر امید بزرگ خویش
با سرود زندگی بر لب
جان سپردن
آه اگر باید
زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید
و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید
من به جان و دل پذیرا میشوم این مرگ خونین را
هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه)

پی نوشت : خشمانه را از شاملو وام گرفته ام :  

" وارتان" سخن نگفت .

سرافراز

دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . .