طبق وعده ام ، دو باره به روز شدم .

۱/ ممنون از همه ی شما به خاطر کامنت های امیدوار کننده و دلگرم کننده اتان .

۲/ آنچه می نویسم و از مسائل روزمره و خاطرات اینطرفها هست ، آیه منزل نپندارید . آنها را به چشم یک محقق نبینید .  من در آکادمی تحصیل نکرده ام . تنها از دید و نظر خودم می نویسم . تفسیرش با شما یا محققین و کنکاش گران می گذارم .

۳/ بنا به موقعیت خاص من ، چون ریشه ام در آنجاست (ایران) و شاخ و برگهایم در اینجاست (آلمان) گفته و ناگفته هایم ، چه بخواهم یا نخواهم ، تلفیقی از این دو سر زمین محل زادگاه و زندگی ام نشئت گرفته است .

در اینجا وسائل ارتباط جمعی یکی از ارکان اصلی انعکاس خبرها و اتفاقهای اجتماعی ست . به زبان دیگر آینه تمام نمای درج خبرها و گزارشهاست .

حال در مورد چندین خبر جنجال آفرین که خودم شاهدشان بوده ام ، مطالبی می نویسم . تا بدانید که چقدر خبرهای درج شده در روزنامه ها ، برای مدعی العموم کارساز و کارگشاست .

الف : یکی از آشنایانم که به تازگی مغازه اش را تحویل داده بود . با تمام تلاش و کوششی که کردند ، موفق به فسخ کردن قراد داد تلفن و اینترنتشان ، با  یکی از شرکتهای خصوصی  مخابرات نشدند . به هر راهی زدند فایده ای نداشت .  تنها بخاطر چند روز دیر کرد و باطل نکردن قرار داد ناچار بودند تا سال آینده ماه به ماه پول اشتراک تلفن و اینترنتشان را بپردازند . در وحله آخر تصمیم گرفتند به روزنامه شکایت ببرند و این بی انصافی شرکت مخابرات را در آنجا فریاد زنند .

آن روز که با این آشنا مشغول به کار بودم ، ناگهان گفت باید بروم  ،  همسرم منتظر است . از  طرف روزنامه معتبر اینجا (هانوفرشه آلگماینه) آمده اند و میخواهند راجع به قرار داد شرکت مخابرات مصاحبه ای کنند .

نشان به این نشان که همین مصاحبه کار خودش را کرد ، روزنامه قبل از درج خبر به شرکت مخابرات خبر میدهد که ما در حال چاپ  گزارش  معترض به عدم فسخ قرار داد هستیم .

اداره  خصوصی مخابرات .....در جواب می گوید شما دست نگه دارید ما بزودی با آنها تماس می گیریم و قرار داد را فسخ می کنیم .

آری ....قرار دادی که با مراجعه به وکیلهای معتبر هم ، راه و چاره ای نداشت .....تنها از ترس درج خبر در روزنامه و لطمه به حیثیت و اعتبار شرکت ....حاضر شدند این قرار داد را فسخ کنند  .

ب :مرگ در هر حالتی تلخ است .....اما من دوست تر دارم .....که چون از ره در اید مرگ ....در شبی ارام چون شمعی شوم خاموش  الف . سایه (هوشنگ ابتهاج)

 امدم تا مابقی خاطراتم از اخبار و گزارشهای روزنامه ها ادامه دهم .....که ناگهان خبر فوت ناگهانی دروازه بان تیم ملی آلمان و هانوفر ۹۶ (روبرت انکه) مرا سخت ، تحت تاثیر قرار داد . او که چند سال پیش دختر دوساله اش ، بواسطه بیماری قلبی فوت کرد ، دائم حالت افسردگی داشت . آنها بتازگی دختری ۸ ماهه ای آورده بودند ......تا نزد خود بزرگ کنند . شاید جای خالی گمشده اش را پر می کرد ....وقتی از تلویزیون خبر خودکشی (انکه ) را میدیدیم ....دخترم گفت دوهفته پیش انکه و همسرش با  دختر ۸ ماه اشان را در مغازه ای دیده است که در حال خرید بودند ، او در شهری ۲۵ کیلومتری هانوفر با تصادم قطاری ، این چنین به حیات خود خاتمه داد . یادش گرامی باد .

 علت مرگ "روبرت انکه" خودکشي اعلام شد  ـ۲۰ کلیک Language Bookmark irna.ir

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام به همه ی دوستان خوب ، عزیز و مهربان  . قصد دارم به زودی طرحی نو در اندازم . مرتب پستهایی جدید بنویسم .

پستهایم کوتاه و بصورت پیوسته خواهد بود . دیروز فکر می کردم که چقدر مطالب ریز و درشت دارم . بر اثر گذشت زمان همه اش فراموش می شود . چقدر نوشته های پراکنده دارم . شامل مرور زمان می شوند . از حالا به بعد در این مکان بیشتر با شما خواهم بود .   شاید هر روز و یا هر چند روز یکی از آنها را در یک پست  نوشتم . چنانچه مورد پسند قرار گرفت به همین منوال ادامه خواهم داد  . به این معنی که بعد از هر چند مطلب نوشته شده به سراغ پستی دیگر خواهم رفت .

حال نوشته ای را که دو روز پیش در محل کارم یعنی تاکسی نوشته ام برای شما می نویسم ....شاید شب نیز که بر گشتم خاطره ، شعر ، داستان یا مطلبی دیگر نوشتم .

مسافر

مسافرها از همه ی ملیتها هستند . عمده ی آنها آلمانی می باشند . راننده های تاکسی هم مثل همه ی ادمهای دیگر به منافع خود فکر می کنند . مهم نیست اخلاقیات مسافرها چطور باشد . ترجیحا دوست دارند بیشتر آلمانی.....یا اروپایی و آمریکایی باشند  . فرهنگ پادداش و انعام دادن ، علاوه بر پول کرایه در اخمو ترین و بو گندوترین آنها عجین شده .

اما امان از مسافرهای خارجی ....فرق نمی کند چه از هم وطن هایمان باشند یا ترک و عرب و دیگر ملل آسیایی . گاهی چنان سنت ، سنت می شمارند که مبادا سنتی اضافه بر کرایه داده باشند . به همین خاطر راننده های تاکسی در اینجا  مسافرهای آلمانی را بر دیگر مسافرهای خارجی ترجیح میدهند .

********************

 این نوشته هم در گوشه ای از دفتر سیاه مشق هایم یافتم ....نمی دانم تاریخش مال چه زمانی هست ... تمام توصیف ها از دریچه مغازه ای است که رو به باغ و خیابان پر ازدحام باز می شود . و این هم محل کار دیگری هست که در ان مشغول بوده ام .

زنگ کلیسا

آسمان صاف است . خورشید می تابد . نسیمی بهاری می وزد . برگهای درختان در رقصند . گلها با شاخ و برگها هم نوایی می کنند . پرنده ها با صدایشان سکوت را شکسته اند . صدای زنگ کلیسا مسلط است . آدمها با شتاب ، سلانه ، کند یا تند در رفت و آمدند . صدای ماشین ها و بوق هایشان در صدای زنگ کلیسا و پرنده ها گره خورده است . صدای ابی هم به انها اضافه شده ، گوش من همه را در یک لحظه  به خود جذب کرده . افکارم گسسته و پراکنده است .

ازکتاب : فن داستان نویسی

میلتن لوماسک : یادتان باشد که نویسندگی شیوه ی مشخصی ندارد . هر چه هست شیوه ی شماست و بس .

آلفرد برنر : هر گونه پیشداوری را کنار بگذارید و از هر چیزی سر در آورید . همه چیز را تجربه کنید . و البته بنویسید . همه چیز نویسندگی در نوشتن خلاصه می شود . اگر واقعا دنبال نویسندگی باشید . حتما موفق می شوید .

جکی کالینز : باید زیاد نوشت . خیلیها فقط حرف نوشتن را می زنند . اما  رمز موفقیت در نوشتن است ، نه در حرف زدن .

گرگوری مک دونالد : از وجب به وجب جسم ، اندیشه ، عاطفه ، و تجربیاتت استفاده کن . جرات داشته باش .

لاری گروبل : خودت را به یک منبع درآمد وابسته نکن . ناشرها ویراستارهایشان را و صاحبان مطبوعات سر دبیرهایشان را زود عوض می کنند .

جو گورز : بخوان ، بنویس ، دوباره نویسی کن . و این سه کار را تا سر حد انزجار ادامه بده . و بعد ، باز هم کمی بیشتر .

لاری ل . کینگ : هر بار ، بیش از یک روز از چیزی راضی نباش .

هاورد نمروف : همیشه می شود به تجربه ای دست زد ، نمی شود ؟

راجر زلانزی  : سعی کن هر روز چیزی بنویسی .

نانسی پارکر : نوشتن را قبل از خوردن صبحانه آغاز کن .

باب گرین : ننشین فکر کن که در اینده چه خواهی نوشت . بنویس . همین حالا .

مایکل کرایتن : رمز موفقیت من ، مثل رمز موفقیت دیگران است . دائم بنویس ، منتظر الهام نباش . خود نوشتن ، الهامبخش است . اگر موفق شدی ، دائم بنویس ، اگر ناکام هم ماندی ، دائم بنویس . اگر سر شوقی ، بنویس و اگر کسلی هم ، باز بنویس .

ریچارد ویلبر : فقط به خاطر پول ننویس ، بنویس تا دیگران لذت ببرند .

لاری نیون : اگر موقع  نوشتن داستانی سر شوق نباشم ، سعی می کنم تا بازگشت آن اشتیاق ، کار دیگری بکنم .

هاوردگوردن : توانایی گوش دادن به انتقادات را در خودت تقویت کن و اندرزهایی را که به نظرت درست می اید ، با استعداد طبیعی ات بیامیز .

جارلز بل : اگر می خواهی نویسند شوی ، تلاش کن بشوی . و گرنه چرا خودت را عذاب می دهی ؟

ویلیام ف . نولان : نوشتن باید مثل نفس کشیدن باشد . کسی قبلا  فکر نمی کند که باید نفس بکشد ، بلکه خود به خود نفس می کشد . پس هر روز ، حتی موقع تعطیلات ، لااقل به اندازه ی دو ساعت ، بنویس .

چارلز ادواردبوگ : اگر با پرداختن به کار دیگری غیر از نویسندگی ، خوشبخت خواهی شد ، محض رضای خدا ، همان کار را انجام بده .